کد مطلب:276285 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:226

دلیل نقلی
روایات بسیاری كه در حدّ تواتر است در این باره وارد شده كه ما به خاطر رعایت اختصار به ذكر قسمتی از آن ها كه ثقة الاسلام محمد بن یعقوب كلینی در كتاب كافی آورده است، اكتفا می كنیم:

1 - خبر صحیح از معاویة بن عمّار روایت است كه: حضرت صادق علیه السلام درباره آیه مباركه «وَللَّهِِ الأَسْمآءُ الحُسْنی فَادْعُوهُ بِها»؛ [1] و برای خداوند نیكوترین نام ها است، پس او را با آن ها بخوانید. فرمود: به خدا قسم، ما آن اسماء حسنی (نیكوترین نام ها) هستیم كه خداوند هیچ عملی را از بندگان نمی پذیرد، مگر با شناخت و معرفت ما. [2] .

می گویم: شاید تعبیر از امامان به «اسماء» به خاطر این باشد كه آنان دلیل و راهنمای مردم به سوی خداوند هستند و نشانه های قدرت و جبروت الهی می باشند، همانطور كه اسم نشانه ای است برای صاحب آن كه بر او دلالت می كند؛ خدا داناست.

2 - خبر صحیح از عبد صالح حضرت موسی بن جعفرعلیهما السلام آمده است كه فرمود: حجّت خداوند بر خلقش تمام نمی گردد مگر به وسیله امامی كه شناخته شود. [3] .

می گویم: اشاره حضرت به وجوب برپا كردن دلیل و حجّت بر خداوند متعال است، و شناخت خداوند ممكن نیست مگر به وجود امام علیه السلام، پس شناخت امام بر مردم واجب است و تعیین او بر خداوند لازم.

3 - خبر صحیح خطبه ای از حضرت ابوعبد اللَّه صادق علیه السلام روایت شده است كه در آن، حال و صفات ائمه علیهم السلام را یاد می كند. در آن خطبه چنین آمده است: به راستی كه خداوند



[ صفحه 58]



- عزّوجلّ - به وسیله امامان بر حقّ از خاندان پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله از دین خویش پرده برداری كرده و به وجود آنان راه و روش خود را آشكار ساخته، و از درون چشمه دانش خویش به وسیله ایشان عطا فرموده است. از امّت محمّدصلی الله علیه وآله هر كه مقام ولایت امامش را درك كند، مزّه شیرین ایمان را خواهد چشید، و برتری و زیبایی های اسلام را خواهد دانست؛ «لِأَنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وتَعالی نَصَبَ الإِمامَ عَلَماً لِخَلْقِهِ وَجَعَلَهُ حُجَّةً عَلی أَهْلِ مَوادِّهِ وَعالَمِهِ»؛ زیرا خداوند تبارك و تعالی امام را نشانه ای برای ره یابی خلق خود قرار داده و او را بر اهل طبیعت و جهان خویش حجّت ساخته، تاج وقار بر سر او نهاده است. چنان كه نور جبروت او را فرا گرفته، با ارتباطی غیبیی تا آسمان پیوسته، و فیوضات الهی از او قطع نگشته است، و آنچه پیش اوست جز به وسائل كامله او درك نشود. خداوند جز به معرفت امام اعمال بندگان را نمی پذیرد. هر چه از امور مشتبه و مشكل و سنن پیچیده و نامعلوم و فتنه های غلطانداز بر امام عرضه شود، كاملاً بر آن ها آگاه و داناست. خداوند - تبارك و تعالی - برای همیشه امامان را از فرزندان حسین علیه السلام به خاطر هدایت خلق اختیار می كند و از نسل هر امام به منظور به عهده گرفتن منصب راهبری و امامت، یكی را برمی گزیند. آنان را پاك و معصوم ساخته و برای خلق خویش تعیین نموده و مورد پسند و رضای خویش قرار داده است. هرگاه یكی از امامان علیهم السلام وفات یابد، امام دیگری از نسل وی بر جای بگمارد، تا راهنمایی نشانگر راه راست آشكار، و نوربخش و هدایتگری درخشان، و حجّتی آگاه بوده باشد. این امامان از طرف خداوند به پیشوایی مردم نصب شده اند (آنان مردم را) به حقّ هدایت نموده، بدین سان عدالت را اجرا كنند. حجّت های الهی، راعیان و داعیان مردم به سوی اویند، كه با راهنمایی های آنان، بندگان خدا دینداری كنند، و سرزمین ها به نورشان آباد گردد و از بركت آنان ثروت ها و ذخائر كهن فزونی گیرد. پروردگار، آنان را مایه حیات و زندگی مردم ساخته و به وسیله ایشان تاریكی ها را روشن نموده، و آنان را كلیدهای سخن و ستون های اسلام قرار داده است و بدین ترتیب تقدیر حتمی الهی در مورد ایشان جاری شده است.

پس امام همان شخصی است كه خداوند او را پسندیده و برگزیده و رهبری مردم را به او تفویض نموده و محرم اسرار غیبی و امید بندگان خویش قرار داده است، كه به فرمان او



[ صفحه 59]



قیام نماید. باری پروردگار او را بدین امور برگزیده و در عالم ذرّ او را زیر نظر خود ساخته و پرداخته، و برای همین امور پرورش داده است. پیش از آفرینش موجودات، نور امام را همچون سایه ای در سمت راست عرش آفرید، و در علم غیب خویش حكمتش را به او عنایت فرمود. او را به علم خود برگزید و به خاطر پاكی اش انتخاب كرد.

امام یادگار است از آدم و بهترین فرزند است از نوح، برگزیده خاندان ابراهیم و سلاله اسماعیل و زبده از عترت محمدصلی الله علیه وآله، كه همیشه در رعایت و عنایت مخصوص خداست؛ او را حفظ می كند و به حمایت خود نگه می دارد؛ دام های شیطان و لشكریانش را از او دور می سازد، و حوادث شب هنگام و افسون جادوگران فاسق را از او دفع می نماید؛ بدی ها را از او برگردانده تا از بلاها دور و از آفت ها محفوظ بماند، و از لغزش ها معصوم و از هرگونه زشت كاری و هرزگی مصون باشد.

امام در آغاز كارش به خویشتن داری و نیكوكاری مشهور است و در انتهای امر به عفاف و علم و فضل موصوف. امر امامت پدرش به او می رسد ولی در زمان حیات پدر دم نمی زند. هنگامی كه دوران امامت و حیات پدرش سپری گشت و مقدّرات الهی در حقّش تحقّق یافت و اراده خداوند او را به سرمنزل محبّت خود برد، یعنی عمر پدر پایان یافت، امر خداوند پس از او به وی می رسد، و خداوند دین خود را به او می سپرد و وی را بر بندگان حجّت، و در جهان قیّم و سرپرست، و به روح خود تأیید و از علم خود برخوردار و به حقّ گویی آگاهش می نماید؛ راز خود را به وی می سپرد و برای امر بزرگش بپا می دارد و از فضیلت علمش او را مطّلع می سازد؛ رهبر خلق و حجّت مطلق اهل عالمش می گرداند و روشنایی اهل دین و ولیّ بندگانش قرار می دهد و برای امامت خلق، او را می پسندد و سرّ خویش بدو می سپرد و وی را حافظ علم خود می نماید و حكمتش را در او نهاده، زمامداری اهل دینش را از او می خواهد، و برای امر بزرگش او را مخصوص می گرداند و روش های دین و فرائض و حدود خود را به وجود او احیا می نماید. امام هم با نور درخشنده و درمان های سودمند، هنگام حیرت های نادانان كه به دام اهل جدل گرفتار آمده اند، به عدل اقدام و قیام كرده و با بیان روشن و راهنمایی های واضح از هر سوی مردم را ارشاد می فرماید، و در همان خطّ مشی كه پدران راستگوی درستكارش رفته اند می رود.



[ صفحه 60]



پس هر كه حقّ چنین عالمی را نادیده بگیرد، بدبخت و شقاوتمند و هر كه او را انكار نماید گمراه است، و كسی علیه او كارشكنی نكند مگر این كه بر خداوند - جلّ و علا - جرأت و جسارت كرده باشد. [4] .

یكی از شرح كنندگان گوید: عالم - یعنی مخلوق - در عبارت: «وَجَعَلَهُ حُجَّةً عَلی مَوادِّهِ وَعالَمِهِ...» عطف است بر اهل یا بر موادّ، و شاید منظور از این كلمه عقل ها باشد، زیرا كه موادّ معرفت همان عقل است و این دو اضافه، یعنی موادّ و عالم به ضمیر خداوند، به تقدیر لام ملكیت و اختصاص است، یعنی خداوند امام را حجّت قرار داد بر اهل عقول و غیر اهل عقول، زیرا كه امام علیه السلام بر همه مخلوقات حجّت است و هر چیزی باید كه در تسبیح و تقدیس و عبادت و نحوه خضوعش به امام مراجعه كند.

احتمال دیگری نیز هست كه منظور از موادّ عالم، زمانیات و جسمانیات باشد و منظور از عالم، عالم مجرّدات و روحانیات. امّا احتمال این كه مراد از اهل موادّ، اهل محبّت باشد بعید است. چنان كه عطف را تفسیر و بیان مطلب قبل پنداریم.

می گویم: قول صحیح آن است كه مجرّدی غیر از خداوند متعال نیست، و سخن فوق در این باره - كه مجرّدی غیر خداوند فرض شود - دلیل محكمی ندارد، بلكه دلیل برخلاف آن هست كه در جای خود ثابت شده است و این جا جای گستردن بحث نیست. و امّا عطف را تفسیر و بیان مطلب قبل دانستن بعید نیست، هرچند كه قاعده این است كه با عطف، معنی دیگری ذكر شود.

4 - به سندی همچون صحیح از حضرت باقر یا حضرت صادق علیهما السلام روایت است كه فرمود: بنده خدا مؤمن نخواهد بود مگر این كه خدا و رسول و همه امامان علیهم السلام را بشناسد و نیز امام زمانش را بشناسد و در تمام امور خود به او مراجعه كند و تسلیم امر وی باشد. سپس فرمود: چگونه می شود كه آخرین امام را بشناسد در صورتی كه اوّلین امام را نشناخته باشد. [5] .

5 - به سند صحیح از زراره روایت است كه گفت: به حضرت امام باقرعلیه السلام گفتم: مرا از



[ صفحه 61]



شناخت امام از شما خاندان آگاه ساز، آیا شناخت او بر همه مردم واجب است؟ فرمود: خداوند - عزّوجلّ - حضرت محمّدصلی الله علیه وآله را بر همه مردم جهان به عنوان رسول و حجّت الهی بر همه خلایق در زمین برانگیخت. پس هر آن كه به خداوند و حضرت محمّدصلی الله علیه وآله رسول خدا ایمان آورد و از او پیروی نمود و رسالتش را تصدیق كرد، واجب است بر او كه امام از ما را بازشناسد و هر آن كه ایمان به خدا و رسول او نیاورده، از وی تبعیّت نكرده، او را تصدیق ننموده و حقّ خدا و رسول او را نشناخته، چگونه بر او واجب باشد شناخت امام در حالی كه هنوز ایمان به خدا و رسول او نیاورده و حقّ آن ها را نشناخته است؟ [6] .

می گویم: منظور این است كه وجوب معرفت و شناخت خدا و رسول از نظر رتبه مقدّم است بر وجوب شناخت امام، نه این كه نفی وجوب امام شده باشد از كسی كه خدا و رسول را نمی شناسد. به عبارت دیگر بر هر كس در مرحله اوّل لازم و واجب است خدا و رسول او را بشناسد و در مرحله دوم نسبت به امام و پیشوایی كه خداوند برای او تعیین فرموده شناخت و معرفت پیدا كند.

و در خبر صحیح از محمد بن مسلم روایت است كه گفت: شنیدم حضرت باقرعلیه السلام می فرمود: هر كه دینداری خدا كند در حالی كه خود را در آن به رنج اندازد ولی امام منصوب از طرف خدا برای او نباشد، تلاش او پذیرفته نیست و گمراه و سرگردان است، و خداوند كردار او را بد می شمارد. او به مانند گوسفندی است كه از چوپان و گله خود گم شده و شب و روز می جهد و می دود، و می رود و می آید و شب گله غریبی ببیند و بدان دل نهد و فریب آن بخورد و با آن در آغلش شب را بگذراند، و هنگامی كه چوپان، گله خود را براند، آن چوپان و گله را نشناسد و سرگردان بجهد و چوپان و گله خود را بطلبد، و گله ای با چوپانش ببیند و بدان دل نهد و فریفته گردد، و چوپان بر آن بانگ زند كه: به چوپان و گله خودت پیوند، زیرا تو گم گشته و سرگردانی و از چوپان و گله ات بركناری، و آن گوسفند گم شده، هراسان و سرگردان و تنها بجهد و چوپانی ندارد كه او را به چراگاه خودش رهبری كند و یا برگرداند. در همین اثنا كه حیران است، بناگاه گرگ از گم شدنش



[ صفحه 62]



فرصت جویی كند و او را بخورد. «وَاللَّهِ یا مُحَمَّدُ مَنْ أَصْبَحَ مِنْ هذِهِ الأُمَّةِ لا إِمامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ طاهِرٍ [ظاهِرٍ] عادِلٍ أَصْبَحَ ضالاًّ تائِهاً...»؛ به خدا قسم ای محمد! حال كسی كه در این امّت به دامان امامی كه طاهر [یا ظاهر] منصوب از طرف خداوند بوده باشد دست نزند، گم شده و سرگردان است و اگر بر این حال بمیرد در كفر یا نفاق مرده است. ای محمد! بدان كه رهبران ستم و پیروانشان از دین خدا بركنارند، راستی كه گمراهند و گمراه كننده و همه كارهایشان مانند خاكستری است در برابر گردباد روز طوفانی، به هیچ وجه بر آنچه كسب كرده اند دسترسی ندارند. این است همان گمراهی دور. [7] .

می گویم: این كه می فرماید: «مَنْ أَصْبَحَ مِنْ هذِهِ الأُمَّةِ لا إِمامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ طاهِرٍ [ظاهِرٍ] عادِلٍ...»؛ اگر در متن حدیث طاهر باشد، منظور عصمت امام است، یعنی هر كه دست به دامن امام معصومی نزند... و اگر ظاهر باشد، یعنی وجود امامی كه آشكار است برای مردم با دلایل واضح و نشانه های روشن، هر چند كه امام از نظرهای كوتاه بین غایب باشد. [8] .

7 - و به سندی كه مانند صحیح یا بنا به بعضی وجوه، صحیح است از حضرت باقرعلیه السلام روایت است كه فرمود: البته كسی خدای را می شناسد و عبادت می كند كه خداوند را و امام خود را كه از خاندان ما است بشناسد، و هر آن كه خدای - عزّوجلّ - را شناخته و امام از خاندان ما را نشناخته باشد، غیر خدا را شناخته و عبادت كرده است. به خدا سوگند گمراهی همین است.

8 - و در خبر صحیح از حضرت باقرعلیه السلام آمده است كه فرمود: قلّه و بلندی امر و كلید آن و راه اشیا و رضایت پروردگار اطاعت از امام است، بعد از معرفت و شناخت او كه



[ صفحه 63]



خداوند - عزّوجلّ - می فرماید: «وَمَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلّی فَما أَرْسَلْناكَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً...»؛ [9] هر آن كه از فرستاده حقّ پیروی می كند به راستی كه خدای را اطاعت كرده است و هر كه سرباز زند پس تو مسؤول او نیستی. و اگر شخصی شب ها به عبادت برخیزد و روزهایش را روزه بدارد و تمام مالش را صدقه دهد و همه سال های عمرش حجّ خانه كعبه را انجام دهد، امّا ولایت ولیّ خدا را نشناسد تا از او پیروی كند و تمام اعمالش با راهنمایی او انجام پذیرد، حقّ ثواب نزد خداوند برای او نیست و او از اهل ایمان نمی باشد. [10] .

9 - و در خبر صحیح از عیسی بن السری ابوالیسع روایت شده است كه گفت: به حضرت ابوعبد اللَّه الصادق علیه السلام گفتم: پایه های اسلام را كه هیچ كس نمی تواند در شناختن آن ها تقصیر كند و اگر در آن ها اخلال نماید دینش فاسد خواهد بود و اعمالش بر درگاه الهی پذیرفته نیست و هر كه آن ها را بشناسد و به آن ها عمل كند دینش مورد پسند پروردگار بوده و به خاطر ندانستن امور دیگر در فشار واقع نخواهد شد برای من بیان فرمایید؟

فرمود: شهادت لا إله إلاّ اللَّه و ایمان به این كه محمّدصلی الله علیه وآله فرستاده و رسول خدا است و اقرار به آنچه به آن حضرت از جانب خدا آورده، و حقّ زكات كه در اموال هست و ولایتی كه خداوند امر فرمود - ولایت آل محمّدعلیهم السلام - می باشد.

راوی پرسید: «هَلْ فِی الوِلایَةِ شَیْ ءٌ دُونَ شَیْ ءٍ فَضْلٌ یُعْرَفُ لِمَنْ أَخَذَ بِهِ؟»؛ آیا در ولایت چیزی كم تر از چیز دیگر هست (مرتبه های مختلف هست) كه اقلّ مراتب آن فهمیده شود؟ فرمود: آری، خداوند متعال می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَمْرِ مِنْكُمْ»؛ [11] ای كسانی كه ایمان آورده اید! خدا و رسول و اولیای امر خودتان را اطاعت كنید. و پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله فرموده: «مَنْ ماتَ وَلَمْ یَعْرِفْ إِمامَ زَمانِهِ ماتَ مَیْتَةً جاهِلِیَّةً»؛ هر كس در حالی بمیرد كه امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است.



[ صفحه 64]



و این امام، پیامبرصلی الله علیه وآله بود و علی علیه السلام بود، ولی دیگران گفتند معاویه است. سپس حسن علیه السلام بود و بعد از او حسین علیه السلام و دیگران گفتند یزید بن معاویه!! نه! نه! این ها برابر نبودند. آن گاه ساكت شد و بعد فرمود: آیا برایت نیفزایم؟ حَكَم الأعور یكی از حضّار عرضه داشت: چرا، فدایت گردم. فرمود: سپس علیّ بن الحسین علیهما السلام بود، سپس ابوجعفر محمّد بن علی علیهما السلام، و شیعیان پیش از زمان امامت حضرت ابوجعفر باقرعلیه السلام مناسك حجّ خود را نمی دانستند تا این كه آن حضرت درب علم را بر آنان گشود و مناسك حجّ و حلال و حرام را بیان فرمود تا این كه مردم نیازشان به اهل بیت علیهم السلام شد، بعد از آن كه به دیگران نیازمند بودند و بدین ترتیب خواهد گذشت و زمین جز با امام نخواهد بود. و هر كس بمیرد در حالی كه امام خود را نشناخته باشد مانند آن است كه در دوران جاهلیّت مرده باشد، و نیازمندترین وقت برای تو نسبت به آنچه بر آن هستی، هنگامی است كه روحت به این جا برسد - به گلویش اشاره كرد - و دنیا از تو جدا شود، خواهی گفت: من بر وضع خوبی بودم و مذهب نیكی داشتم. [12] .

می گویم: این كه راوی پرسید (آیا در ولایت چیزی كم تر از چیزی هست؟) دو احتمال دارد:

الف) آیا حدّ معیّنی برای ولایت وجود دارد كه كم تر از آن حدّ جایز نباشد كه سائل آن را اخذ كند؟ كه امام علیه السلام با ذكر دو امر او را پاسخ گفت: اوّل معرفت امام و دوم اطاعت از او، و استدلال نمود به آیه كریمه اطاعت و به روایت پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله درباره معرفت امام علیه السلام، و این وجه را حدیث صحیحی كه گذشت تأیید می كند.

ب) این كه منظور بیان دلیل از قرآن یا سنّت پیغمبرصلی الله علیه وآله است كه بر وجوب ولایت آل محمدعلیهم السلام دلالت كند تا بر مخالفین حجّت باشد، چون كه وقتی حضرت فرمود: «ولایتی كه خداوند به آن امر فرموده، ولایت آل محمّدعلیهم السلام است». راوی سؤال كرد: آیا در این باره چیزی هست یعنی دلیلی كه معتبر باشد نزد مخالفین كه نتوانند آن را ردّ یا انكار كنند؟ پس آن حضرت دو دلیل ذكر كرد، یكی از قرآن مجید و دیگری از سنّت كه آن ها را مخالفین نمی توانند ردّ كنند.

توضیح: دلالت آیه و حدیثی كه امام علیه السلام استدلال فرمود این كه: هر كس كم ترین بینشی



[ صفحه 65]



داشته باشد، اگر عقلش را قاضی قرار دهد اعتراف خواهد كرد كه خداوند متعال به بندگان مؤمن خود امر نمی كند از یك نفر فاسق فاجر معصیت كار ستمگر پیروی نمایند، بلكه آن ها را امر می كند كه از یك انسان عالم و زاهد و معصوم پیروی نمایند. همچنین پیغمبرصلی الله علیه وآله حكم نمی كند كه هر كس بمیرد در حالی كه یك ا نسان متجاهر به انواع گناه و معصیت مثل معاویه و یزید و امثال این ها را نشناخته باشد به مردن جاهلیت مرده است، بلكه واجب است به كسی رجوع شود كه جز به وسیله او احكام را نتوان شناخت. و مؤیّد این احتمال آخر حدیث است كه فرمود: «وَقالَ الآخَرُونَ یَزِیدُ بْنُ مُعاوِیَةَ وَحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ وَلا سَواءَ وَلا سَواء».

روایت صحیح محمد مسلم كه قبلاً گذشت نیز مؤیّد این معناست.

10 - در حدیث صحیح از حارث بن المغیرة آمده كه گفت: به حضرت ابوعبد اللَّه صادق علیه السلام گفتم: آیاپیغمبرصلی الله علیه وآله فرموده است: «مَنْ ماتَ وَلا یَعْرِفُ إِمامَهُ ماتَ مَیْتَةً جاهِلِیَّةً»؟ فرمود: آری. عرضه داشتم: این كدام جاهلیت است آیا جاهلیت مطلق یا جاهلیت كسی كه امامش را نشناخته؟ فرمود: جاهلیت كفر و نفاق و ضلال. [13] .

می گویم: احادیث وارده در این باب بسیار زیاد است.

11 - و در كمال الدین آمده كه: امام ابوالحسن موسی بن جعفرعلیهما السلام فرمود: هر كس در چهار چیز شك كند به همه اموری كه خداوند تبارك و تعالی نازل فرموده كافر است، یكی از آن ها معرفت امام در هر زمان به شخص و صفتش می باشد. [14] .

12 - همچنین در آن كتاب از امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوارش علیهم السلام آمده كه رسول اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: هر كس قائم از فرزندان مرا در زمان غیبتش منكر شود به مرگ جاهلیت مرده است. [15] .

13 - و در همان كتاب از حضرت صادق علیه السلام از پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله روایت است كه فرمود: هر كس منكر قائم از فرزندانم شود مرا منكر شده است. [16] .



[ صفحه 66]



14 - و در غیبت نعمانی به سند خود از حضرت صادق علیه السلام آورده كه آن حضرت فرموده: هر كس شبی را به صبح آورد در حالی كه امام زمانش را نشناسد به مردن جاهلیت می میرد. [17] .

و اخبار بسیار دیگر كه از ائمه اطهارعلیهم السلام روایت شده است.

و امّا منظور از معرفت و شناخت چیست؟ در اوّل باب هشتم خواهد آمد كه آنچه واجب است در معرفت دو امر است: یكی شناختن شخص امام با اسم و نسب او. دوم: شناخت صفات و خصوصیات او كه با آن ها از دیگران امتیاز می یابد. ان شاء اللَّه به تفصیل خواهد آمد.

توجّه: متأخّرین از مجتهدین برآنند كه: خبر صحیح آن است كه راوی آن در هر طبقه عادل امامی باشد. ولی متقدّمین گفته اند: خبر صحیح خبری است كه اطمینان حاصل شود كه از معصوم صادر شده است. در این باب منظور من از صحیح همان معنی اوّل است و هر گاه تعبیر كرده ام كه این خبر همچون صحیح است یا بنابر بعضی وجوه صحیح، كه معنی دوم است.



[ صفحه 69]




[1] سوره اعراف، آيه 180.

[2] اصول كافي: 249:2.

[3] اصول كافي: 143:1.

[4] اصول كافي: 203:1.

[5] اصول كافي: 180:1.

[6] اصول كافي: 180:1.

[7] اصول كافي: 374:1.

[8] مؤيّد اين مطلب روايتي است كه ثقة الاسلام كليني در كافي (336:2 حديث 3) از مفضّل بن عمر نقل مي كند كه گفت: از حضرت ابوعبد اللَّه (امام صادق عليه السلام) شنيدم كه مي فرمود: مبادا فاش كنيد، به خدا قسم امام شما سالياني از روزگار غايب خواهد شد و شما در امتحان سخت واقع خواهيد شد. تا اينكه درباره او سخنان مختلف گفته مي شود: مرده، كشته شده، در كدام وادي رفته است؟ البته ديدگان مؤمنين بر او گريان خواهد بود و در امواج حوادث واژگون خواهند شد؛ همانطور كه كشتي در امواج دريا واژگون مي شود. پس كسي نجات نمي يابد مگر آنكه خداوند از او پيمان گرفته، و در دلش ايمان ثبت گرديده، و او را به وحي از جانب خود تأييد نموده باشد، و دوازده پرچم اشتباه انداز برپا خواهد شد كه بايد ردّ شود، كه نمي دانند به كدام سو رو كنند. راوي گويد: آنگاه گريه كردم و گفتم: پس چه بايد كرد؟ آن حضرت نگاهي به آفتاب افكند كه به ايوان تابيده بود و فرمود: اي اباعبد اللَّه اين آفتاب را مي بيني؟ گفتم: آري. فرمود: به خدا سوگند امر ما از آفتاب روشن تر است. (مؤلف).

[9] سوره نساء، آيه 80.

[10] اصول كافي: 185:1.

[11] سوره نساء، آيه 59.

[12] اصول كافي: 19:2.

[13] اصول كافي: 377:2.

[14] كمال الدين: 413:2.

[15] كمال الدين: 412:2.

[16] كمال الدين: 412:2.

[17] الغيبة، شيخ نعماني: 63.